فهرست مطالب
این متن با دقت و محبت فراوان توسط نویسنده مهمان نوشته شده است. مسئولیت محتوا بر عهده شماست و لزوماً منعکس کننده نظر WeMystic Brasil نیست.
«بیماری آلزایمر باهوش ترین دزد است، زیرا نه تنها از شما می دزدد، بلکه دقیقاً آنچه را که نیاز دارید می دزدد تا آنچه را که به یاد داشته باشید. دزدیده شده”
جارود کینتز
آلزایمر یک بیماری وحشتناک است. فقط کسانی که با این هیولا روبهرو شدهاند میدانند که این بیماری چقدر وحشتناک است و عدم تعادل عاطفی آن در اعضای خانواده ایجاد میکند. و من می توانم با اقتدار زیاد در این مورد صحبت کنم: من به عنوان نویسنده این مقاله پدرم و همچنین مادربزرگ مادری ام را به خاطر عوارضی که این بیماری به همراه دارد از دست دادم. من این هیولا را از نزدیک دیدم و بدترین چهره اش را دیدم. و متأسفانه آلزایمر فقط تعداد قربانیان را افزایش می دهد و هنوز هیچ درمانی وجود ندارد، فقط داروهایی هستند که تکامل علائم را برای مدتی کنترل می کنند.
همچنین ببینید: فال چینی 2022 - سال برای علامت اژدها چگونه خواهد بوداین واقعاً بسیار ناراحت کننده است. خیلی بدون شک می گویم که ده سالی که پدرم علائم بیماری را نشان داد، بدترین سال های زندگی من بود. در هر بیماری دیگری، مهم نیست که چقدر وحشتناک باشد، در مبارزه برای سلامتی وقار خاصی وجود دارد و اغلب فرصتی برای درمان وجود دارد. برای مثال، در مورد سرطان، بیمار می داند که با چه چیزی مبارزه می کند و ممکن است در این نبرد پیروز شود یا نتواند. اما با آلزایمر قضیه فرق می کند. او چه چیزی را می گیردشما مهمترین چیز را دارید، چیزی که شاید حتی ارزشمندتر از سلامتی باشد: شما. خاطرات شما را از بین می برد، چهره های آشنا را پاک می کند و باعث می شود خانواده و تاریخ خود را فراموش کنید. مردگان باستانی زنده می شوند و زنده ها کم کم فراموش می شوند. این وحشتناک ترین نقطه بیماری است، وقتی می بینید که عزیزتان فراموش می کند شما کی هستید. آنها همچنین فراموش می کنند که چگونه زندگی کنند، چگونه غذا بخورند، چگونه حمام کنند، چگونه راه بروند. آنها پرخاشگر می شوند، دچار توهم می شوند و دیگر نمی دانند که چه چیزی واقعی است و چه چیزی نیست. بچه می شوند و خود را کاملاً در خود می بندند تا چیزی باقی نماند.
و همانطور که می دانیم همه بیماری های جسمی علت معنوی دارند، چه دلایلی باعث می شود که شخص از این طریق بیمار شود. چگونه در زندگی وجود نداشته باشد؟ اگر از آن عبور کردهاید یا از آن عبور کردهاید، مقاله را تا انتها بخوانید و علل معنوی احتمالی آلزایمر را درک کنید.
آلزایمر بر اساس روحگرایی
روحگرایی تقریباً همیشه توضیحات کارمایی را برای بسیاری از موارد ارائه میدهد. بیماریها، اما در برخی موارد مشخص است که برخی بیماریها منشأ ارگانیک یا الگوی ارتعاشی خود فرد دارند. از طریق مطالعات و دانش پزشکی که از طریق رسانه ها گذرانده شده است، روح گرایی معتقد است که آلزایمر می تواند در تعارضات روحی منشأ بگیرد. جسمانی سازی مسائل حل نشده در طول زندگی که باعث می شودتغییرات بیولوژیکی آندره لوئیز در کتاب «Nos Domínios da Mediunidade» که توسط چیکو خاویر رواننویسی شده است، توضیح میدهد که «همانطور که بدن فیزیکی میتواند غذاهای سمی را بخورد که بافتهایش را مسموم میکند، ارگانیسم اطراف روح نیز عناصری را جذب میکند که آن را تخریب میکنند، با رفلکسهایی روی سلولهای مادی. ". در این استدلال، دکترین روحگرایی دو دلیل احتمالی برای ایجاد بیماری آلزایمر ارائه میکند:
همچنین ببینید: در مورد منشاء بومی اومباندا اطلاعاتی کسب کنید-
وسواس
متاسفانه فرآیندهای وسواس معنوی بخشی از تجسم هستند. . چه دشمنان روحانی قدیمی، چه از زندگی های دیگر، چه ارواح کم تکاملی که به دلیل ارتعاشی که منتشر می کنیم به خود نزدیک می شویم، واقعیت این است که تقریباً همه مردم با یک وسواس همراه هستند. بسیاری از این افراد به اندازه کافی خوش شانس هستند که با این موضوع ارتباط برقرار می کنند و به دنبال کمک هستند، اما کسانی که زندگی خود را با معنویت جدا می گذرانند و حتی به ارواح اعتقادی ندارند، احتمالاً در طول زندگی خود روند وسواسی را پشت سر می گذارند. و اینجاست که آلزایمر وارد می شود، زمانی که رابطه بین یک فرد تجسم یافته و یک وسواس شدید و طولانی مدت است. در نتیجه این رابطه، ما تغییرات ارگانیکی داریم، به ویژه در مغز، اندام بدن فیزیکی که نزدیکترین عضو به آگاهی معنوی است و بنابراین، ساختار مادی خواهد بود که بیشترین تأثیر را از ارتعاشات معنوی میگیرد. زمانی که ما توسط افکار و القائات بمباران می شویمماده ناسالم این ارتعاشات را منعکس می کند و می تواند بر اساس آنها تغییر یابد. شبیه چیزی است که وقتی تأثیر یک روح متراکم وجود دارد که تجسم را مختل می کند اتفاق می افتد. با این حال، در این مورد وسواس، خود شخص و الگوی افکار و احساسات اوست. با توجه به دکترین، به نظر می رسد این یکی از دلایل معنوی اصلی آلزایمر باشد. خود وسواسی فرآیندی مضر است که در افراد با شخصیت سفت و سخت، درون نگر، خود محور و حامل احساسات غلیظی مانند میل به انتقام، غرور و غرور بسیار رایج است.
از آنجایی که روحیه مخالف این است، احساس می کنیم. ، ندای ماموریت تجسم بسیار بلند صحبت می کند و روند احساس گناه را آغاز می کند که به ندرت توسط شخص منطقی و شناسایی می شود. حتی به این دلیل که غرور و خود محوری او مانع از این می شود که بفهمد چیزی خوب پیش نمی رود و به کمک نیاز دارد. روح با وجدان خود به تعدیل فراخوانده می شود که نیازمند انزوا و فراموشی موقت اعمال گذشته خود است. و بس، روند زوال عقل آلزایمر ثابت شده است.
لازم به یادآوری است که خود وسواسی ما را در فرکانس مخربی قرار می دهد که ارواح مرگباری که با این انرژی هماهنگ هستند به سمت ما جذب می شوند. بنابراین، برای یک بیمار آلزایمر کاملاً معمول است که در هر دو موقعیت قرار بگیرد، یعنی خودش را داشته باشدبه عنوان یک جلاد و همچنین به عنوان قربانی تأثیر منفی ارواح بیمار. و از آنجایی که این فرآیند سالها و سالها طول می کشد تا آسیب فیزیکی را که در بیماری می بینیم ایجاد کند، منطقی است که آلزایمر یک بیماری شایع در مرحله پیری است.
آلزایمر یک رد است. of life
تبیین روح گرایانه می تواند حتی عمیق تر باشد. لوئیز هی و دیگر درمانگران آلزایمر را به عنوان رد زندگی مطرح می کنند. نه میل به زندگی، بلکه نپذیرفتن حقایق آنطور که اتفاق افتاده اند، چه آنهایی که می توانیم کنترل کنیم یا چه اتفاقی برای ما می افتد و خارج از کنترل ماست. غم پشت غم، سختی پشت سختی، و فرد بیش از پیش احساس زندانی شدن، میل به «ترک» را دارد. رنج و عذاب روانی که یک عمر طول می کشد، اغلب از موجودات دیگر سرچشمه می گیرد، در پایان زندگی جسمانی که به بیماری تبدیل می شود، تسلیم می شود.
فرد مبتلا به آلزایمر احتمالاً ناتوانی در مواجهه با زندگی آن گونه که هست، برای پذیرش ندارد. حقایق همانطور که هستند زیانهای بزرگ، آسیبها و ناامیدیها تا حد زیادی مسئول افزایش این تمایل به وجود دیگر هستند. این میل به قدری قوی است که بدن فیزیکی به آن پاسخ می دهد و در نهایت با این میل مطابقت می کند. مغز به طور برگشت ناپذیر شروع به زوال می کند و پایان آن بدنی خالی است که بدون آگاهی واقعی زندگی می کند و نفس می کشد.در این مورد، کلمه وجدان بار معنایی مهم تری نسبت به معنوی دارد، زیرا روح (که ما آن را به عنوان وجدان نیز می شناسیم) وجود دارد، اما فرد آگاهی خود را از جهان و کل تاریخ خود از دست می دهد. کار به جایی می رسد که باید آینه ها را از دسترس بیمار آلزایمری دور کرد، زیرا به ندرت در آینه نگاه می کنند و تصویر خود را تشخیص نمی دهند. آنها نام را فراموش می کنند، تاریخ آن را فراموش می کنند.
اینجا را کلیک کنید: 11 تمرین برای آموزش مغز
اهمیت عشق
در آلزایمر، هیچ چیز مهمتر از عشق نیست او تنها ابزار ممکن در برابر این بیماری وحشتناک است و از طریق او است که خانواده موفق می شود دور حامل جمع شوند و با دوره های غم و اندوه عظیمی که در راه است روبرو شوند. صبر نیز با عشق همراه است، زیرا شگفت انگیز است که چند بار یک حامل می تواند یک سوال را تکرار کند و شما باید با تمام وجود به آن پاسخ دهید.
«عشق صبور است، عشق مهربان است. همه چیز رنج می برد، همه چیز باور دارد، همه چیز امیدوار است، همه چیز حمایت می کند. عشق هرگز از بین نمی رود»
قرنتیان 13:4-8
و هیچ چیز تصادفی نیست. فکر نکنید که کارمای آلزایمر محدود به حامل است. نه نه. خانواده ای هرگز تحت تأثیر این بیماری قرار نمی گیرد بدون اینکه بدهی هایی داشته باشد که تغییرات شدیدی را که این بیماری ایجاد می کند توجیه کند. او بدون شک شانس بزرگی استبهبود معنوی برای همه افراد درگیر، زیرا این بیماری است که به ویژه اطرافیان شما را ویران می کند. یک بیمار آلزایمر 100% به هوشیاری و توجه نیاز دارد، مانند یک کودک 1 ساله که تازه راه رفتن را یاد گرفته است. خانه باید درست شود، دقیقاً همانطور که برای نوزادان با پوشاندن سوکت ها و محافظت از گوشه ها انجام می دهیم. فقط در این مورد، آینه ها را جدا می کنیم، میله های دستگیره را روی دیوارها و حمام نصب می کنیم، کلید درها را پنهان می کنیم و دسترسی به پله ها را محدود می کنیم. ما تن ها پوشک بزرگسال می خریم. آشپزخانه نیز تبدیل به یک منطقه ممنوعه می شود، به خصوص اجاق گاز که در هنگام فرمان دادن به بیمار آلزایمری تبدیل به یک سلاح کشنده می شود. همه درگیر درمان میشوند و تنها عشق است که میتواند ستونی باشد که میتواند این همه کار و غم و اندوه زیادی را در دیدن فردی که دوستش دارید کم کم به پایان برساند.
«مراقبان آلزایمر در بزرگترین و سریعترین وضعیت هستند. و هر روز ترسناک ترین ترن هوایی احساسی"
باب دمارکو
اعضای خانواده که دوباره گرد هم می آیند تا بدهی هایی را که در بین خود قرارداده اند را جبران کنند، با آزمایش های دردناکی با بیماری مواجه می شوند، اما در حال ترمیم هستند. مراقب تقریباً همیشه خیلی بیشتر از بیمار عذاب می کشد... با این حال، کسی که امروز مراقبت می کند، دیروز ممکن است جلادی بوده باشد که اکنون رفتار خود را دوباره تنظیم می کند. و چگونه اتفاق می افتد؟ حدس بزن... عشق. دیگری آنقدر نیازمند مراقبت است که عشق در نهایت جوانه می زند،حتی زمانی که قبلا وجود نداشت حتی مراقبان برون سپاری نیز از اثرات تکاملی آلزایمر در امان نیستند، زیرا در مواردی که مراقبت برون سپاری می شود، فرصت به کارگیری صبر، ایجاد شفقت و عشق به دیگران است. حتی برای کسانی که رابطه خانوادگی با ناقل آن ندارند، مراقبت از فرد مبتلا به آلزایمر بسیار دشوار است.
آیا آلزایمر فایده ای دارد؟
اگر همه چیز دو طرف داشته باشد. ، که برای آلزایمر نیز موثر است. طرف خوب؟ حامل عذاب نمی کشد. هیچ درد جسمی وجود ندارد، حتی رنج ناشی از آگاهی از اینکه بیماری وجود دارد و زندگی به پایان نزدیکتر است. افراد مبتلا به آلزایمر نمی دانند که آلزایمر دارند. در غیر این صورت، فقط جهنم است.
«هیچ چیز نمی تواند پیوندهای قلب را از بین ببرد. آنها ابدی هستند"
Iolanda Brazão
هنوز در مورد عشق صحبت می کنم، از طریق تکامل آلزایمر پدرم بود که من مطمئن شدم که مغز چیزی را نشان نمی دهد و پیوندهای عشق که ما در زندگی ثابت کردهایم که حتی بیماری مانند آلزایمر نمیتواند از بین ببرد. این به این دلیل است که عشق از مرگ جان سالم به در میبرد و به وجود مغز وابسته نیست. بدن ما به آن نیاز دارد، اما روح ما نه. پدرم حتی بدون اینکه بداند من کیستم، با دیدن من حالت چهره اش را تغییر داد، حتی در آخرین لحظاتی که قبلاً در بیمارستان بستری شده بود. در اتاق خواب مدام با رفت و آمد پزشکان، پرستاران، مراجعه کنندگان و زنان نظافتچی باز می شد. او بوداو که در خود گم شده بود، کاملاً غایب و بدون هیچ واکنشی بود. اما وقتی در باز شد و من وارد شدم، با چشمانش لبخند زد و دستش را دراز کرد تا ببوسم. مرا به نزدیکی کشید و خواست صورتم را ببوسد. با خوشحالی به من نگاه کرد. یک بار قسم می خورم که دیدم اشکی روی صورتش جاری شد. او هنوز آنجا بود، حتی اگر نبود. او می دانست که من خاص هستم و من را دوست دارد، حتی اگر نمی دانست من کی هستم. و همین اتفاق زمانی افتاد که مادرم را دید. مغز سوراخ می شود، اما حتی آنها نیز نمی توانند پیوندهای ابدی عشق را از بین ببرند، دلیلی است که نشان می دهد آگاهی در مغز نیست. ما مغز خودمان نیستیم. آلزایمر همه چیز را از بین می برد، اما عشق آنقدر قوی است که حتی آلزایمر هم نمی تواند با آن کنار بیاید.
پدرم عشق بزرگ زندگی من بود. حیف که بدون اینکه بداند آنجا را ترک کرد.
بیشتر بدانید :
- دریابید که مغز هر علامت فال چگونه رفتار می کند
- مغز شما یک دکمه "حذف" دارد و در اینجا نحوه استفاده از آن است
- آیا می دانستید که روده مغز دوم ما است؟ بیشتر کشف کنید!